زندگی من

داستان دختر باکره:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.

دخترک حدود 20 سال سن داشت.پدر و مادر او وقتی که دخترک بچه بود در
صانحه ی تصادف جان باخته بودند.وضع مالی او بسیار زجر آور بود... دخترک
باکره همه ی روز ها را به سختی سپری میکرد ، صبح با کره ، ظهر با کره

شب با کره .... و بجز کره چیزی برای خوردن نداشت...!
.
.
عمه بیا بچه ها باهات کار دارن )

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد