رفته بودم کوه داشتم قدم زنان میرفتم که دیدم یه دختر آماده شده که خودشو پرت کنه پایین.
سریع به سمتش دویدم گفتم صببر کن!!!
دختره بهت زده بهم نگاه کرد.تو چشاش یه غم بخصوصی بود…
بهش گفتم:میدونم دنیا مروت سرش نمیشه.
میدونم تو ایران به دخترا خیلی ظلم میشه اما خودکوشی راه حل نیست…
دختره گفت:اما….
بش مهلت ندادم گفتم:خودکوشی کار آدمای ضعیفه…
دختره گفت:اما من….
دیدم انگار با حرف نمیشه قانعش کرد
این بود که با یه حرکت گاز انبری رفتم دستشو کشیدم به سمت خودم و گفتم:
نه تو نباید تسلیم دنیا بشی!!!
دختره گفت:اووی حیووون یابو کی خواستخودکوشی کنه.
داریم تمرین میکنیم فردا مسابقه داریم.
رفتم لبه پرتگاه وایسادم دیدم ۶-۵ تا دختر دیگه دارن سنگارو گاز میزنن از خنده…
طرف پارکور کار بود!!