مردی داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت: اگر یک قدم دیگه جلو بروی کشته می شوی.
مرد ایستاد و در همان لحظه آجری از بالا افتاد جلوی پایش. مرد نفس راحتی کشید و با تعجب دوروبرش را نگاه کرد اما کسی را ندید.
به راهش ادامه داد. ... به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشود باز
همان صدا گفت : بایست مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعتی عجیب از
کنارش رد شد. بازهم نجات پیدا کرده بود.
مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد : من فرشته نگهبان تو هستم .
مرد فکری کرد و گفت : -دیوث اون موقعی که من داشتم ازدواج می کردم کدام گوری بودی ؟؟؟
مهدی مکاری
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1393 ساعت 11:34 ب.ظ