یه بارم تو مترو شلوغ آقا شلوغ !
در حد چسبون چسبون ! وسط وایساده بودم یه آدم سالخورده اومد کنارم وایساد
گفت : پسرم من دستام قوت نداره میله رو بگیرم .. منو بگیر نیوفتم !
همینطوری داشت حرف میزد گفت : جوونا الان پیر و جوون نمیشناسن .. من یه
چشمم کلا نابیناس اون یکی هم کم بیناس .. الان شمارو به زور تار میبینم ..
پاهام قوت ایستادن ندارن .. خلاصه که پسرم .. آدما دو رو شدن و فلان و
بیسار ..
تا خواست حرفشو تموم کنه یه صندلی حدود 3 متر اونورتر خالی شد !
اینم نه گذاشت نه برداشت چنان گولــه کرد و چنان استارتی زد سمت ِ صندلی که فکر کنم با رکورد دوی ِ 100 متر المپیک برابری میکرد !!!
رفت نشست ؛ گوشیشو درآورد با گوشیش ور رفت سرشم بالا نکرد !!
اسم ِ ما بد در رفته .. همه دیوث بازی ها مال ایناس به آمار ما میخوابه !!
پسر: ﭼﻄﻮﺭﯼ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻢ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ؟
دختر: ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻮ !
پسر: ﺑﺎﺷﻪ ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﯿﻢ!
دختر: ﺑﺎﺷﻪ!
پسر: ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ!!
دختر: ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ!ﺧﺐ ﺣﺎﻻ ﺑﺮﻭ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻮ !!!
پسر: ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ … (:
سلامتی همه اونایی ک یواشکی عاشق
یارو از زندان فرار میکنه میره یه
خونه و یه زن و شوهر رو پیدا میکنه گروگان میگیردشون و میبنددشون به یه
صندلی.بعد گردن زنه رو میبوسه و میره حمام
مرده به زنه میگه : عزیزم این از لباسهاش معلومه زندانی فراریه و اونجا هم
زن دم دستش نبوده.با اون بوسه ای که به گردنت زد اگه خواست باهات *** داشته
باشه مقاومت نکن تا هر دو زنده بمونیم هر چند میدونم برات چندش آوره.مقاوم
باش واسه عشقمون
زنه میگه عزیزم اون گردن من رو نبوسید فقط در گوشم گفت من همجنسبازم و این شوهرت هم خیلی خوشگله
مقاوم باش عزیزم به خاطر عشقمون
یک
خانم روسی و یک آقای آمریکایی با هم ازدواج کردند و زندگی شادی را در
سانفرانسیسکو آغاز کردند .طفلکی خانم ، زبان انگلیسی بلد نبود اما می
توانست با شوهرش ارتباط برقرار کند.
یک روز او برای خرید ران مرغ به مغازه رفت.اما نمی دانست ران مرغ به زبان
انگلیسی چه می شود . برای همین اول دست هایش را از دو طرف مانند بال مرغ
بالا و پایین کرد و صدای مرغ درآورد. بعد پایش را بالا آورد و با انگشت
رانش را به قصاب نشان داد . قصاب متوجه منظور او شد و به او ران مرغ داد.
روز بعد او می خواست سینه مرغ بخرد. بازهم او نمی دانست که سینه مرغ به
انگلیسی چه می شود. دوباره با دست هایش مانند مرغ بال بال زد و صدای مرغ
درآورد. بعد دگمه های پالتو اش را باز کرد و به سینه خودش اشاره کرد .
قصاب متوجه منظور او شد و به او سینه مرغ داد.
روز سوم خانم ، طفلک می خواست سوسیس بخرد. او نتوانست راهی پیدا کند تا
این یکی را به فروشنده نشان بدهد. این بود که شوهرش را به همراه خودش به
فروشگاه برد............
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خیلی منحرفید!
شوهرش انگلیسی صحبت می کرد.
آیا می دانید میزان پاسخ مثبت دختران به بوق ویتارا 60 درصد بیشتر از انواع پژو می باشد؟
روابط عمومی شرکت سایپا
اﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎ ﺷﺎﻝ ﻧﺎﺯﮎ ﻣﯿﭙﻮﺷﻦ ﻭ
ﮔﺮﺩﻧﻮ ﮔﻮﺷﺸﻮﻧﻮ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻥ ﺑﯿﺮﻭﻭﻭﻭﻥ
.
.
.
ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺍﮔﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﻬﺖ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺍﻻﻥ
ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ